چقدر مشکل بودن٬آسان است.فقط کافی است تا از دیگران دور ماند و به این ترتیب هرگز به مخاطرات عشق٬ نا امیدیها و آرزوهای سرکوب شده رو به رو نخواهیم شد.
چقدر مشکل بودن٬آسان است.نیازی نداریم خودمان را نگران تماس های تلفنی با افرادی بکنیم که خواهان کمک ما و نیکو کاری ای که انجام آن ضروری می باشد٬کنیم.
چقدر مشکل بودن٬آسان است.کافی است تا وانمود کنیم در یک برج عاج بوده و هرگز یک قطره اشک نریخته ایم.کافی است در طول حیات و زندگیمان به ایفای نقشی بپردازیم.چقدر مشکل بودن٬آسان است!
سلام وبلاگ جالبی داری
به وبلاگ من هم سری بزن
http://hacktools.blogsky.com/
ولی با همه اینا ...
وقتی که توی اوج فکر اینی که مشکل بودن چه آسان است
و اماده ای برای شروع
تا استارت کار رو میزنی
میگی : مشکل بودن چه مشکل است
چون عادت به نقش بازی کردن نداشتی !!
اومدم لینکت رو بذارم توی فیووریت، دیدم آپ کردی
هر آدمی با توجه به تجربه های شخصی و دیدی که به زندگی داره، آسونترین راه رو برای خودش انتخاب میکنه. پس منظور تو از«مشکل بودن» هر چیزی که هست، ممکنه برای یکی آسون باشه و برای یکی سخت...
مثلا در مورد نیکوکاری، ممکنه شخصی خودش با رنج
و سختی و تلاش فراوان کم و بیش به چیزهایی که برای بی نیاز شدن از دیگران لازمه رسیده باشه، برای این شخص نیکوکاری (جز موارد خاص) سخته چون عملا به این کار باور نداره و حتی نوعی مانع برای پیشرفت جامعه میدونه، همون چیزی که باعث شده کشورهایی جهان سوم بمونند ولی کشورهایی که جلوی کلیسا ایستادند و منطقا مسائل رو بررسی کردند الان پیشرفته و مرفه باشن.
از طرفی برای شخص دیگه نیکوکار نبودن سخته چون احساس عذاب وجدان یا دلسوزی داره چون دیگران رو بی دست و پا و نیازمند میبینه.
پس هر آدمی هر جوری که راحته عمل میکنه چون همه آدمها اول خودخواهند و بعدا دیگر خواه.
موفق باشی عزیزم..بوس بوس.
تبریک می گم وبلاقه جالبی داری
معلومه با تجربه هستی
من مهمم...... نتیجه ی کار مهمه
که شد این
سلام شما نسبت به بلاگ من لطف دارید ولی آدم های بزرگ کنار ما همیشه هستند ماییم که از درک اون ها عاجزیم
باز هم منتظر حضور گرمتون هستم
موفق باشید